کاوه نریمان دکتر کالبد شکافی بود. روزانه در خانه و یبمارستان تبدیل شد. اما حادثه ای ناگهان زندگی آرامش را شکست که شبی با موتورسیکلت برخورد کرد. خانوادهٔ چهار نفره به زمین خورد. کاوه پیشنهاد کرد که آنها را برای معالجه به کلینیک نزدیک بفرستد اما موسی او را ناراحتی رد کرد. اما چند روز کذشته که ناخودآگاه کاوه متوجه شد پسر مرده بود. وقتی موسی و زنش لیلا بیش دکتران دیگر رفتند و از حقیقت خواستند، آنها در آن اصرار کردند که دلیل مرگ پسر بوتولیسم بود، یعنی استقراغ ناشی از غذای سمی. کاوه ترسید که ممکن بود خودش قاتل بود پسر را کشته بود، لذا تا نسف شب به دنبال فایل های دارویی مشقول شد تا بداند آیا احتمال مرگ به علت حادثهٔ ترافیکی داشته باشد. متاسفانه چون پسر دفن شد و در ابتدا دکتران طی بازرسی کالبد شکافی ستون فقراتش را تفتیش نکرده بوند، کاوه نتوانست دلیل مرگش تصدیق کند. در همین حال، در گذشت پسر عزیز شکاف بین لیلا و موسی تعمیق کرد. بعد از سر و صدای شدید، موسی به کارخانهٔ گوشت جوجه رفت و کارمندان را زد برای این که باور بود همین گوشت آرزان تر و خراب شده از این کارخانه باعث تراژدی شد. رفتار نامناسبی او را به زندان رساند. کاوه تصمیم گرفت که جلد پسر را از خاک بیرون آورد تا دوباره آن را خودش تحقیق کند. موقعی که به قاصی رو به رو شد، آن که در ابتدا به موسی پور داد، توصیح نشد. بعد همکاری با تردید به کاوه پرسید که اگر پسر را کشته بود، اما هیچ جوابی نداشت.
تا پایان فیلم کارگردان به مخاطین نگفت قاتل واقعی کسی بود، با وجود آن که با چند صحنه کشاکش احساس کاوه را نشان داده است، با عنوان مثال سحنه بود که بعد از کالبد شکافی تنها نشسته، اتاق تاریک بود مقابل با راهرو روشن. من می خواهم باور باشم گوشت خراب بود که پسر کشته چون طبق رفتار آقای کاوه او قاتل به نظر نرسید اما صحنه های کارگردان بر چیزی معکوس اشاره کرد.
پرسش این است که اگر مرگ پسر با تصادف وابسته باشد، آیا کاوه باید تمام وضیفه را بر دوش خودش بگذارد؟ در یک سو، اول این که کاوه نه عمدا با موتورسیکلت برخورد کرد بلکه ماشین دیگر به سرعت بغل ماشین کاوه می گذاشت. دوم که کاوه پیشنهاد کرد که آنها را به بیمارستان بفرستد و به موسی پولی که هر چه او می خواست، گرفت. در سوی دیگر، موسی به جای رفتن به بیمارستان، به خانه بر گشت. اگر او به موقع سر کلینیک برود، ممکن باشد مسئلهٔ پسر را کشف کند.
این فیلم فقط راجع به وظایف کشتن بچه نیست بلکه هم دربارهٔ شکاف بین طبقات اجتماعی مختلف. چون ثروتمند نشد موسی باید با موتورسیکلت کوچک خانوده چهار نفره را همل و نقل کند، باید گوشت ارزان ولی بی کیفیت را بخرد تا بچه ها را بخوراند، باید با افراد دیگر در یک خانه زندگی کند. همهٔ این شوم ها منجر به حادثه شد. وقتی دکتر کاوه می توانست توی ماشین پشیمانی داشت، موسی حتی فرصتی برای غم و قصه نداشت.
#Venice2017# 地平线单元,伊朗导演第二部。可以看到[一次别离]影响之巨大,从结构到具体吵架戏的处理,包括剧情梗都跟[一次别离]直接相关。摄影上很有特色,有意压了色彩饱和度;对阶级问题的结构有观察,几重的宗教梗都用得十分到位。当然拿[一次别离]做标杆的话,格局还是欠了点。估计有奖
伊朗电影惯性优秀,但此类现实主义题材近几年佳作太多,反到觉得结局其实并没处理好。感觉不知该怎么办了,那就让戛然而止来表达一切吧。#2018BJIFF#
异常的流畅 一气呵成 伊朗人拍这类对话密集的道德故事真是驾轻就熟 中间穿插的一些伪善和宗教批判太熟练了
拍社会道德,没几个国家拍得过伊朗了吧。
BJIFF “吃鸡”引发的惨案。道德的困境,人性的抉择都拍得精准生动,每个人都基于自己的立场做出了选择,没有谁对谁错。戛然而止的结局相当开放式,给予观众思考的空间。中段精彩,后面略拖,还有译名也让人一头雾水。
一场意外,一个孩子的死亡,一个医生的救赎。
伊朗白左千里寻锅
我吃了这么多年鸡肉,竟然不知食物包藏怎样的剧毒;你当了十一年法医,从来不知如何解剖自己的良心。什么杀死了男孩,是肉毒杆菌还是颈椎错位?又是什么毒死了世道,是避害的本能,还是侥幸的贪欲?掘尸千尺,心渊万丈;沉默一刻,悔恨一生。四个人联手谋害了一个孩子,没有人是故意,也没有人能无辜。
一个男孩的意外死亡,背后是生活环环相套的偶然性。工整的剧本有“一次别离”的感觉,难得的是还不是法哈蒂写的,地平线导演奖的鼓励发得刚刚好~~~
三观很正,最后点了一下实在是太好了。所谓“分担罪名”,从良心过意不去到最后的自省。
有点太四平八稳了,中文译名??
社会阶级(身份差异)和家庭情感/价值观冲突,本来都是伊朗电影的拿手好戏,然而影片中道德感爆棚的医生设定却让这个故事处于各种矛盾冲突的动荡中,让观众无所适从,编导其实也不知道如何处理这种两个家庭,以及受害/肇事者的平衡中(最后甚至还模糊了故事最关键的价值与道德载体的真假性),只留给观众自发性地去选择一种去切入视角。
-
都是好人,但某种意义上又或多或少都有过错…伊朗电影都太稳了,拍这种道德困境,人性挣扎简直信手拈来…虽稍显千篇一律但胜在流畅工整,作为新导演能拍成这样就是本事!最糟心其实是中文硬字,波斯语译成英文再转译为中文本就差一层,再加上翻译后期都不走心,错译、漏译、跳轴一个不落,简直要了命了
法医自证其罪?
签约幽会这个译名绝对对不上影片的要说的故事和主题。No Date, No Signature直译过来的“无日期,无署名”是指法医男主角不在他认定的合理尸检考量下进行签字,无日期应该对应本片中男孩到底死于意外事故还是死鸡致病所致的日期不同。手法上没有特别的地方,人物对话倒是典型的伊朗模式。故事的道德困境亦然。
不知道为什么片名会译成《签约幽会》,这个片名和内容毫无联系。电影讲的是一个悬而未决的死亡案件,他被卷入其中,随之进入了一个良心困境,然后在种种剖析中,导演向我们展示了一个人被逼向生活另一端的残酷局面。其实,在看的时候我也会把自己代入到“他”的位置,设身处地的话,我又会怎么应对这个偶然呢?这个问题,亦是悬而未决。
3.5;法哈蒂的影子过重扣半星,但剧本委实优秀,环环相扣的事件如附着在整个倾斜欲坠的社会结构上,一旦发生些微变数,便会引发全面崩塌;因而看似戏剧化的剧作实则是表象事件背后的社会因素使然——阶级分化导致的关注重心偏差,底层家庭悲剧产生的根源,精英阶层的道德优越感是否能真正改写他人命运,如此刻骨的问题藉由一个意外而层层深入下去,实属功力不一般,甚至拍出了悬疑感。值得注意的是,在常见的道德困境探讨之外,宗教的悄然渗入尤其让人深思,失去孩子的父母屡次以主之名的痛苦质问是否会激起忏悔,法医的“自首”又有几分宗教力量的作用。
伊朗就没有差的演员
这部电影会是我时时想起的,它是一部很真实有力量的作品。我们需要这样的电影。